برای کسانی که هنوز آبی لاجوردی را فراموش نکرده اند .
یکبار کسی از او پرسید: «چرا اینهمه ناراحت میشی وقتی کسی به گربهای لگد میزنه؟
یا وقتی میبینی نون رو میندازن تو سطل؟
یا وقتی صدای یکی رو تو خیابون بلند میشنوی؟»
گفت: «نمیدونم… شاید چون رنگ لاجوردی رو میبینم.»
طرف خندید: «لاجوردی؟ یعنی چی؟»
و گفت: «رنگیه که بعضیها هرگز ندیدنش.
برای همین، وقتی ازش حرف میزنی، خیال میکنن داری اغراق میکنی یا زیادی حساسی. نمیدونن لاجوردی چطوره وقتی تو چشم حیوانی غمگین نگاه میکنی یا وقتی تکه نونی رو از زمین برمیداری و دلت نمیاد بندازیش تو سطل.»
بعد رو به آسمان کرد و ادامه داد:
«لاجوردی، رنگیست که آدمها تو دل آدمهای حساس جا میذارن وقتی نرم حرف میزنن، وقتی تشکر میکنن، وقتی مراقبن. وقتی درختی خشک رو بیصدا آب میدن.
وقتی دلشون میسوزه برای چیزی که هنوز زندهست.»
و گفت:
«بعضیها لاجوردی رو نمیبینن.و اگه ندیده باشیاش،
چطور میخوای باورش کنی؟»
م.پ