پیشی نقرهای روی پیشخوان نشست و با چشمانی که نور نارنجی تابلو را در خود داشت، سکوت کرد. نمیدانم به چه فکر میکرد، اما من داستان آن تابلو را خوب به یاد دارم؛ خودم دوخته بودمش.
دوختن تابلو به سالها پیش برمیگردد؛ مقطع بریده شده درخت را با پارچه نارنجی دوخته بودم. آن زمان به دلیلش فکر نکرده بودم، تازه بعدها فهمیدم که درخت، اکالیپتوس درونش نارنجی است . در زبان یونانی، اکالیپتوس به معنای «محافظت شده» است و میگویند که برگهایش رگه های از طلا دارند.
یک دهه بعد ـ شاید بیشتر ـ شبی در خواب دیدم مرد جوانی حواسم را به درختی جلب کرد که پوسته قهوهایاش ریخته بود و زیر آن، پوستی سفید نمایان بود. او دستش را روی مقطع نارنجی و پوسیدهی تنه کشید. من آهی کشیدم و نوازشش کردم. همان لحظه، آرزو کردم کاش نمرده بود، کاش هنوز نفس میکشید. از او بابت سالهایی که در سکوت، سر چهارراه شلوغ و پرصدا، هوا را پاک کرده بود، تشکر کردم.
یکی از صبحهای گرگ و میش، وقتی برای غذا رساندن به پیشیها میرفتم، در کنار دانشکده دامپزشکی چشمم به اکالیپتوسی بلند و خسته افتاد که پوسته قهوهایاش ریخته بود و تنه سفیدش به نردهها تکیه داده بود. گویی در حال احتضار بود. همان جایی که پیشی «امید» یک دست من آخرین غذایش را از دستم گرفت، همانجایی که کلاغها دنبال سهمشان میآمدند و پیشی «دلقک بداخلاق» با میوهای خفن منتظر غذا بود. فکر کردم شاید آبیاری کمک کند؛ چنین کردم. پاجوشهایی نیممتری داشت.
یک روز، فکری به ذهنم رسید: یکی از پاجوشها را بکنم. نمیدانم این فکر از خودم بود یا پیام درخت. تا آن روز چنین کاری نکرده بودم. با کفتکی در میان گذاشتم. او مثل همیشه، نه تنها مخالفت نکرد، بلکه راهنماییهایش شوق مرا دو چندان کرد.
همان غروب، با بیلچه، قیچی هرس و یک بطری آب رفتم سراغ درخت. اول نوازشش کردم و از او اجازه خواستم. میدانستم نه نمیآورد، اما اجازهاش برایم مهم بود. خاک از سیمان سختتر بود و اشکم درآمد؛ نه از نگاه خیره آدمها در ترافیک، بلکه از اینکه فهمیدم نازنین چقدر تشنه بود.
بیل زدن بیفایده بود، پس با قیچی سراغ پاجوش انتخابی رفتم. درست همان لحظه، پاجوشی دیگر خم شد؛ داوطلب شده بود. شاخه خمشده را بریدم و از مادر تشکر کردم.
با پاجوش بلند یکمتری به خانه آمدم. تکهتکهاش کردم؛ در خاک، در آب، در نور و در سایه، در بطری شفاف و سفید. قلمهها را نشاندم، به امید آنکه روزی ریشه دهند.
سرنوشت اکالیپتوسهای خواب و بیداریام، مانند اکالیپتوس تکهدوزیشدهام بود: خشکیدن، پوست انداختن، و سپس جوانههایی سبز . باشد که ریشه دهند .