زندگی مانند هزارتویی است که هر گذرگاهش تجربهای تازه در دل دارد. برخی مسیرها ما را به روشنایی و امید میبرند و برخی در سایه و تردید فرو میبرند.
در پایاننامهی ارشدم، مشخص شد که قصههایی که در کودکی شنیده یا خواندهایم، نقشههای پنهانی زندگیاند. قصههایی که امید و جسارت در آنها بود، فرد را به سمت «برد» میکشاند؛ قصههایی که ترس و ناتوانی را برجسته میکردند، گاهی حس «بازنده» بودن را در ما میکاشتند.
این مجموعه، هزارتوی قصهها را پیش چشم میگذارد. در «درخت پیشی ماه»، گربهها، درختها، ماه و جغد سفید همراه ما هستند تا نشان دهند که حتی در تاریکی، نوری کوچک میتواند راهنما باشد.
بر اساس پژوهش من مشاورانی که قصههای کودکیشان حاوی پیام امید و عبور از سختی بود، خود را بیشتر «برنده» میدیدند؛ کسانی که قصههایشان بر ناتوانی و گرفتار بودن تأکید داشت، بیشتر حس «بازنده بودن» داشتند. شناخت این قصهها، چه در کودکی و چه در بزرگسالی، میتواند به افراد کمک کند الگوهای برد/باخت خود را بازشناسند و در صورت نیاز بازنویسی کنند.
قصهها ابزار قدرتمندی برای بازسازی پیشنویس زندگی هستند و تعامل با آنها—از شنیدن تا بازگفتن و خلق کردن—میتواند امید و تابآوری را تقویت کند. این هزارتو، دعوتی است برای قدم گذاشتن به دل خاطرهها و ذهن؛ جایی که قصهها چراغی کوچک برای مسیر پیش رو و نقشهای برای ساختن آیندهاند.
م.پ