موضوع: مهارت ابراز احساسات و توانایی «نه گفتن»
ویژگی محتوایی: داستانی آرام برای کودکان بسیار حساس (HSP)، بدون پند مستقیم، با تکیه بر تصویرسازی ذهنی و تخیل آرامبخش
خلاصه داستان:
هلیا، دختربچهای حساس، به جای ناراحتی، اغلب بیصدا میخندد. وقتی همکلاسیاش در مدرسه او را مسخره میکند، هلیا باز هم میخندد، اما در دلش میشکند. شبهنگام، جغدی به نام «کفتکی» به خوابش میآید و به او یک پَر نقرهای میدهد تا هر وقت دلش لرزید، آن را در مشتش نگه دارد و صدای خودش را پیدا کند. فردا در مدرسه، هلیا دیگر نمیخندد؛ بلکه آرام میگوید: «من این جورابا رو دوست دارم.» و با لبخندی واقعی، به نور آفتاب پناه میبرد.
هدف آموزشی:
این داستان کودک را با مهارتهای مهمی آشنا میکند:
شناخت احساسات درونی
جرئتورزی ساده و مؤدبانه
یافتن صدای شخصی و نه گفتن بدون پرخاش
هلیا دختربچهای آرام و کم حرف بود.
وقتی کسی ناراحتش می کرد ، فقط لبخند می زد .
نه از روی خوشی… نه از شادی…
بلکه چون بلد نبود بگوید: «ناراحتم».
او به این خندهی بیصدا میگفت:
«پیشی خندان.»
۲
در مدرسه کلاس درس ، روزی دختری با صدای بلند گفت:
– ببینین هلیا امروز با جوراب گلدار اومده!
بعضی بچهها خندیدند.
هلیا هم خندید.
اما دلش… بیصدا شکست.
۳
آن شب، هلیا روی تخت، زیر پتو خزید.
به خودش گفت:
«نباید ناراحت باشم… شوخی بود… لابد تقصیر منه…»
ولی اشکش در اومد .
۴
در دل شب، صدایی نرم آمد:
– هلیا… صدات کو؟
هلیا چشم باز کرد.
جغد سپید کوچکی، آرام روی پنجره نشسته بود.
– من کفتکیام. اومدم یه پر بهت بدم.
۵
کفتکی یک پرِ نقرهای براق از بالش بیرون آورد:
– این پر رو بگیر. وقتی دلت لرزید، توی مشتت نگهدار.
– ولی من صدام در نمیاد . کوچیکه صدام …
– صداهای کوچیک اگه از دل بیان، میتونن روشنی بیارن.
۶
صبح، هلیا پر را توی جیب مانتوش گذاشت.
زنگ تفریح، آن دختر مسخره کن دوباره گفت:
– وای باز هم جورابای خالهبازیات رو پوشیدی؟!
بچهها خندیدند.
اما هلیا اینبار نخندید.
آرام گفت:
– من این جورابا رو دوست دارم.
و رفت کنار پنجره، توی نور آفتاب ایستاد.
۷
شب، پیشی خندان برگشت.
اما اینبار نه برای قایم شدن.
بلکه با لبخند کوچکی از ته دل،
که خودش برای خودش دوخته بود.
و پرِ کفتکی؟
لای دفترچهی شعر هلیا بود…
جایی که نوشته بود:
«صدام کوچیکه، ولی مال خودمه.»