شبنم معنا

فندق قلی روی بالش جابه‌جا شد و پرسید:
– میشا «معنا» یعنی چی؟

میشا لبخند زد:
– معنا برای هرکسی فرق داره.
برای من یعنی خوردن و خوابیدن،
غرق شدن در رویاها،
و مراقبت از مامان در برابر انرژی‌های منفی.

فندق قلی چشم‌هایش گرد شد:
– خسته نباشی… چقدر زیاده کارت !

میشا کمی اخم کرد:
– مسخره نکن!
هیچ‌کس با مسخره کردنِ دیگران رشد نمی‌کنه.
تو هم که جز خوردن و خوابیدن کاری نداری،
و نصفه‌شب مامان رو بیدار می‌کنی و حرصش را در میاری !

فندق قلی سرش را پایین انداخت:
– معنای زندگیِ مامان چیه؟

میشا آرام گفت:
– مامان دوست داره درخت بکاره،
به ما گربه‌ها خدمت کنه،
قصه بگه…
بدونِ این معناها زندگی براش آرام نیست .

فندق قلی کمی فکر کرد:
– یعنی ز گهواره تا گور، معنا بجوی! ؟

میشا سرش را تکان داد:
– بله…
شاید بعضیا هم خدمت‌های دیگه‌ای می‌کنن، فقط ما نمی‌بینیم.

بعد کمی مکث کرد و ادامه داد:
– راستی فندق قلی…
معنا همیشه شادی نمیاره ها !
گاهی سختی هم داره.
اما یه چیز مهم داره:
یه آرامشِ نرم که توی دل آدم می‌نشینه،
مثل وقتی که می‌دونی داری درست‌ترین کاری رو که از دستت برمیاد انجام می‌دی.

فندق قلی پرسید:
– یعنی با معنویت هم معناست؟

میشا لبخند زد:
– معنویت یعنی حس اتصال به چیزی فراتر از خودمون؛
به جهان، به دیگران، یا حتی به رویاهای بزرگ.
گاهی کمک می‌کنه معنا رو پیدا کنیم…
ولی معنا همیشه هست، حتی بدون اون.
هر لحظه‌ای که پر از مراقبت، مهربونی یا رویاست—
همون معناست.

و بیرون، نور مهتاب روی بالش‌ها نرم نرم می‌لرزید،
دمِ گربه‌ها آرام تاب می‌خورد،
درخت‌ها در تاریکی کمرنگ خم می‌شدند،
و رویاها مثل حباب‌های کوچکِ شبنم نورانی در اتاق شناور بودند…

م.پ

https://hstory.ir/y3hl