روباه کوچولو و راز رودخانه‌ی جنگل 🦊🦉

بخش ۱: روباه متفاوت

روباه کوچولو با همه‌ی بچه‌روباه‌ها فرق داشت.
او هر صدایی را می‌شنید، هر ناله‌ای را حس می‌کرد و هر غمی را می‌دید.
گاهی دلش خسته می‌شد و می‌گفت: «چرا من این‌قدر حساسم؟»

بخش ۲: جغد سفید مهربان

یک شب، جغد سفید مهربان، کفتکی، روی شاخه آمد و گفت:
«تو فرق داری. این حساسیت، یک قدرت جادویی است.»
روباه کوچولو اول کمی گیج شد، اما بعد فهمید که با دل لرزان و گوش تیزش می‌تواند به جنگل کمک کند.

بخش ۳: صدای رودخانه

چند روز بعد، روباه کوچولو صدای ناله‌ای آرام از رودخانه شنید.
رودخانه کم‌کم خشک شده بود. ماهی‌ها و گیاهان تشنه بودند.
روباه با دل لرزان اما شجاعش گفت: «بیایید کمک کنیم!»

بخش ۴: همه با هم

خرگوش‌ها برگ‌های خیس آوردند. پرنده‌ها قطره‌قطره آب آوردند.
جغد سفید همه را راهنمایی می‌کرد.
روباه کوچولو همه را هدایت کرد تا رودخانه دوباره زنده شود.

بخش ۵: قدرت حساسیت

روباه کوچولو فهمید که حساس بودن، قدرتی است برای شنیدن چیزهایی که دیگران نمی‌شنوند.
از آن روز، هر وقت دلش لرزید، یادش می‌آمد: «من قوی‌ام و می‌توانم کمک کنم.»

https://hstory.ir/igpk