خودمراقبتی روزانه

زن جوانی هر روز صبح با لیست کارهای تمام‌نشدنی از خواب بیدار می‌شد. حتی وقتی به آینه نگاه می‌کرد، چشمان خسته‌اش را نمی‌دید؛ فقط فکر می‌کرد چه کسی را باید خوشحال کند و کجا باید خودش را ثابت کند.
یک روز در کتابخانه‌ی کوچک محله، کتابی با جلد ساده اما دلنشین به چشمش خورد: خودمراقبتی روزانه. آن را ورق زد. جمله‌ای کوتاه مثل نسیم از لابه‌لای صفحه‌ها گذشت:
«گاهی کافی است یک لیوان آب خنک بنوشی، یک نفس عمیق بکشی، و به خودت یادآوری کنی که تو هم سزاوار مهربانی هستی.»

او همان لحظه تصمیم گرفت هر روز فقط یک کار کوچک برای خودش انجام دهد. روز اول نوشیدن آب. روز دوم نوشتن یک جمله‌ی دلگرم‌کننده. روز سوم پنج دقیقه سکوت.
کم‌کم دید زندگی‌اش تغییر کرده است. نه به خاطر کارهای بزرگ، بلکه به خاطر همان دانه‌های کوچک مراقبتی که مثل باران آرام بر دلش نشستند.

م.پ

https://hstory.ir/pavf