تقویم و تونل زمان

وقتی دستگاه تصفیه هوا را تحویل گرفتم تا بتوانم نفسی بکشم، پاکتی همراهش بود، همراه با دو هدیه. یکی عطر خوش‌بوکنندهٔ هوای اشانتیون، که به اشتباه در بینی خودم اسپری کردم. آه آه، هنوز بویش نمی‌رود. و دیگری یک جاکلیدی که اولش فکر کردم قطب‌نماست، ولی نگو تقویم جادویی که نه، ولی خاص است. تقویمی که روز و ماه و سال را از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۶۰ می‌توان از آن فهمید.

من که نفهمیدم راستش. این هدیه هم برای چشم‌های من که سی تا کتاب و خدا تا مقاله ترجمه کرده و هوارتا کتاب خوانده‌ام، حتی با عینک قابل خواندن نبود. کفتکی، جغد دانا، گفت که «چی به چی است». نخیر، این هم چندان هدیهٔ مناسبی برایم نیست، ولی چون تا حالا چنین چیزی ندیده بودم، ذهن HSP‌ام حسابی درگیر شد.

چون از ۲۰۱۰ شروع می‌شد و الان روزهای آخر ۲۰۲۵ است، مرا در تونل زمان برد به پانزده سال پیش. روزهایی که صحبت‌های پیش‌بینی آخرزمانی دربارهٔ پایان دنیا در ۲۰۱۲ بود و از قضا کتاب «امی، کودک کهکشانی» را هم همان دوران خوانده و ترجمه کرده بودم، و تصمیم گرفتم گیاه‌خوار شوم تا بلکه دنیا تمام نشود. نه به خاطر خودم؛ چون آن زمان پنجاه ساله بودم و به قدر بسیار کافی عمر کرده بودم. به خاطر همدلی با حیوانات، همدلی با کودکان آینده می‌خواستم دنیا باقی بماند.

از همان سال‌ها، دنیا مدام بر لبهٔ تیغ بوده؛ جنگ آن‌جا، جنگ این‌جا، جنگ همه‌جا. ولی خدا را شکر، خبرهای خیلی خوبی هم بوده که البته رسانه‌ها فقط یک کوچولو درباره‌اش حرف می‌زنند. .

مثلا این‌که آدم‌ها در گوشه‌ گوشه دنیا بی‌سروصدا دست به کارهای کوچک زده‌اند: یکی درختی کاشته که حالا سایه دارد، یکی مثل من ده سال پیش گربه‌ای مصدوم با لگن شکسته را پناه داده ، یکی آب را دوباره به حوضچه‌ای برگردانده که خشک شده بود. یکی عصای هوشمند برای نابینایان ساخته ، یکی هم هوش مصنوعی را و دانشمندانی واکسن های HPV و مننژیت را ساخته، اند ، یا زنی روستایی بذر قدیمی را از انقراض نجات داده، یا کودکی یاد گرفته به جای فریاد، گوش بدهد.

کفتکی می‌گوید این تقویم پنجاه‌ساله برای دیدن روزها نیست، برای یادآوری فاصله‌هاست؛ فاصلهٔ بین یک انتخاب کوچک و اثری که سال‌ها بعد دیده می‌شود. می‌گوید شاید قرار نیست بدانی امروز دقیقاً چه روزی است، همین که بدانی هنوز زمان هست ، کافی است.

شاید جاکلیدی را هدیه ندهم ، شاید کلید هایم را به آن اویزان کنم ، نه برای خواندن تاریخ، برای این‌که هر بار در را باز می‌کنم ، یادم بیفتد دنیا با همین باز و بسته شدن‌های ساده جلو می‌رود. هنوز شده با دستگاه تصفیه هوا ، می توان نفس کشید. هنوز قصه تمام نشده است.


م . پ آذر ۱۴۰۴

https://hstory.ir/f604